عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم این گونه است. لحظه ای را به یاد ندارم که فکر این آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیبای آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش برای ساختن فایده ای نداشته باشد. باید خودم را برای یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش های گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صدای رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه ای که یک عق می زنم و هر چه درون است را به روی جهانیان فرو می ریزم. پیش به سوی آن لحظه!

سفر؛ روبرو شدن با ترس ها؟!

پیش بسوی لحظه ی تاریخی "استفراغ"!

وقتی حرف ها شخصی می شوند!

لحظه ,ای ,پیش ,آرام ,یک ,خاموش ,لحظه ای ,را به ,و نامفهوم ,خاموش و ,رجاله ها

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمودار دروس حوزه و دانشگاه سالنامه سررسید تقویم مشهد 99 شلوار زنانه و مردانه ، اسپرت شرکت فنی مهندسی جیپیران جراح زیبایی آقـــــآیــــــ... سر بهـ هوا تدریس تخصصی کامپیوتر و شبکه های کامپیوتری تولید کننده مبلمان سفارشی همع چی بسیج دانش آموزی شهید فهمیده منطقه شال